loading...
سایت تفریحی - گرافیکی هزارویک چیز
محمدرضا امیری بازدید : 573 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (22)

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدیدکننده گرامی سلام:

امیدوارم بتونید از مطالب سایت هزار و یک چیز نهایت استفاده را ببرید.

برای استفاده از امکانات بیشتر اعم ازانجمن لطفا ثبت نام کنید.

لطفا در نظر سنجی شرکت کنید.

کامنت یادتون نره...

در ضمن سایت ما بهترین مکان برای تبلیغ شماست.برای ثبت تبلیغات کلیک کنید


 

محمدرضا امیری بازدید : 320 یکشنبه 28 خرداد 1396 نظرات (1)

سلام؛پس از یک غیبت نسبتا طولانی تصمیم گرفتم دوباره سایتو احیا کنم و هرروز مطالب متنوع و گرافیکی تفریحی قرار بدم.

استارت این کار هم با یک فایل لایه باز کاور پست میزنیم.

 

کاور پست زیبایی که میتونید پیشنمایشش رو تو کاور اصلی پست ببینید و در ادامه مطلب دانلود کنید.

محمدرضا امیری بازدید : 284 یکشنبه 25 خرداد 1393 نظرات (0)

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
 
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست های خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.
محمدرضا امیری بازدید : 303 دوشنبه 19 خرداد 1393 نظرات (0)

روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ در حالی که به سمت دفتر کارش

می رفت چشمش به جوانی افتاد که در راهرو ایستاده بود و به اطراف

خود نگاه میکرد. جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق

دریافت می‌کنی؟»

جوان با تعجب جواب داد: «ماهی ۲۰۰۰ دلار.»

مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود ۶۰۰۰ دلار

را درآورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر

اینجا پیدایت نشود! ما به کارمندان خود حقوق می‌دهیم که کار کنند نه

اینکه یک جا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند

دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»

کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی

بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»  

محمدرضا امیری بازدید : 293 پنجشنبه 15 خرداد 1393 نظرات (0)

 

خانمي يک طوطي خريد. اما روز بعد آن را به مغازه پرنده فروشي برگرداند.
 
او به صاحب مغازه گفت اين پرنده صحبت نمي کند.
صاحب مغازه گفت:«آيا در قفسش آينه اي هست؟ طوطي ها عاشق آينه هستند. آنها با تصويرشان در آينه شروع به صحبت مي کنند.»
 
آن خانم يک آينه خريد و رفت .
روز بعد باز آن خانم برگشت و به پرنده فروش گفت طوطي هنوز صحبت نمي کند. 
 
صاحب مغازه پرسيد:«نردبان چه؟ آيا در قفسش نردباني هست؟ طوطي ها عاشق نردبان هستند.»
 
آن خانم يک نردبان خريد و رفت .اما روز بعد باز هم آن خانم نزد پرنده فروش رفت.
 
صاحب مغازه گفت:« آيا طوطي شما در قفسش تاب دارد؟ به محض اين که طوطي در قفس شروع به تاب خوردن کند،حرف زدنش تحسين همه را بر مي انگيزد.»
 
آن خانم با بي ميلي يک تاب خريد و رفت . وقتي که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد،چهره اش کاملاً تغيير کرده بود.
 
او به مغازه دار گفت:«طوطي مرد.»
 
صاحب مغازه شوکه شد و پرسيد :«آيا او حتي يک کلمه هم حرف نزد؟»
آن خانم پاسخ داد:«چرا ،درست قبل از مردنش با صداي ضعيفي گفت آيا در آن مغازه غذايي براي طوطي ها نمي فروختند؟»

 

محمدرضا امیری بازدید : 312 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

 

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛ 

سلام حالت خوبه؟ 

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم 
به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت 
آوری دادم؛ 

- حالم خیلی خیلی توپه. 

بعدش اون آقاهه پرسید؛ 

- خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟ 

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برا ی همین گفتم؛ 

- اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛ 

- منم می تونم بیام طرفت؟ 

آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ 
احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛ 

- نه الآن یکم سرم شلوغه!!! 

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت : 

- ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه ا ح م ق ی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب ميده.

 
محمدرضا امیری بازدید : 277 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد .

مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد

و نوشته را با صدای بلند خواند.

او نوشته بود :

صورتحساب !!!

کوتاه کردن چمن باغچه ۵٫۰۰۰ تومان

مراقبت از برادر کوچکم ۲٫۰۰۰ تومان

نمره ریاضی خوبی که گرفتم ۳٫۰۰۰ تومان

بیرون بردن زباله ۱۰۰۰ تومان

جمع بدهی شما به من :۱۲٫۰۰۰ تومان !

مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،

چند لحظه خاطراتش را مرور کرد،

و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:

بابت ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ

بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ

بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ

بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ

و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که :

هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است

وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند.

چشمانش پر از اشک شدچشمان 

ودر حالی که به مادرش نگاه می کرد. گفت:

مامان … دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:

قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

 

محمدرضا امیری بازدید : 288 یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

WinRAR محصول شرکت RarLabs یکی از بهترین نرم افزار های مدیریت فایل های فشرده می باشد و می تواند فایل های مختلف را تا ۱۰ درصد بیشتر از فایل های ZIP با فرمت RAR فشرده سازد.

این نرم افزار میتواند 12 نوع فایل فشرده را در داخل سیستم شما Extract کند.

از مهم ترین قابلیت این نرم افزار میتوان به قابلیت Self-Extract اشاره کرد که خارج کردن را حتی برای سیستم هایی که winrar ندارند امکان میسازد

شما میتونید این نرم افزار را در ادامه مطلب دانلود کنید

محمدرضا امیری بازدید : 321 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

هر چند وقت یک بار یک بازی تازه وارد صفحه‌های وب می‌شود که بیشترین هم زیر سر گرافیست‌هاست. بازی جدیدی که این روز‌ها پایش به شبکه‌های اجتماعی باز شده، شیطنت‌های شخصیت‌هایی است به نام «ترول». ترول‌ها موجودات کمیکی هستند که سعی می‌کنند با هنجار‌های عمومی مخالفت کنند یا به هر چیزی که خوشایند‌شان نیست اعتراض کنند. اگر ارباب حلقه‌ها را دیده باشید حتما یادتان هست که آنجا هم حرفی از ترول‌ها بود. البته ماجرای این شخصیت‌ها خیلی قدیمی‌تر از این حرف هاست و باور‌ها در مورد اینها به دوران باستان می‌رسد اما نمونه اینترنتی‌اش برمی‌گردد به سال 92 که از همان موقع هم رفتار‌های عجیب آنها به خاطر بامزگی‌اش محبوب کاربران بود.

ترول یعنی چه؟

ترول معنی‌های مختلفی دارد. در فرهنگ لغات انگلیسی به معنی به دام انداختن، فریفتن یا ماهی‌گیری است. در اساطیر اسکاندیناوی یک افسانه است. در فرهنگ عامه اسکاندیناوی، هیولای غول‌پیکری است که قدرت جادویی دارد و در تفکرات باستانی، ترول‌ها شخصیت‌هایی هستند که با انسان‌ها دشمنی می‌ورزند، در قصر‌هایشان زندگی می‌کنند و با تاریکی هوانواحی اطراف را تحت سیطره خود در می‌آورند اگر در معرض آفتاب قرار بگیرند هم می‌ترکند یا سنگ می‌شوند.

غول یا آدم؟

شما هم در بچگی فکر می‌کردید یک غول زیر پله تاریک خانه زندگی می‌کند؟ اگر بله، باید بگوییم که این غول‌ها اجداد همین ترول‌های امروزی بودند؛ غول‌های قد کوتاهی که ظاهراً باج گیر هم بودند. ترول‌هایی که این روز‌ها خیلی زیاد در صفحه‌های وب می‌بینید نسل بعدی همین غول‌ها هستند که خیلی بیشتر شبیه انسان‌ها شده‌اند و قد‌شان هم بلند‌تر شده. سرو کله ترو‌‌های مدرن اولین بار در دهه 80 پیدا شد. برای اولین بار هم سال 1992 روی اینترنت منتشر شدند. آن زمان گروهی به نام «یوزنت»، ترول‌ها را در اینترنت باب کردند و اصطلاحاتی داشتند به نام «ترول کردن تازه‌ کار‌ها» که طبق این، وقتی اعضای جدید به گروه می‌آمدند، یک بحث قدیمی را که اعضای دیگر از آن خبر داشتند برای سر به سر گذاشتن اعضای جدید گروه مطرح می‌کردند و آنها را دست می‌انداختند!

کاربرد‌ ترول

مهم‌ترین کاربرد ترول، جلب نظر کردن در صفحه‌های وب است که خود ترول‌ها هم به خوبی این کار را بلدند و به محض منتشر شدن، نظر کاربران را جلب می‌کنند. استفاده از ترول‌های اینترنتی اوایل کمی توهین‌آمیز بود ولی بعد از مدتی به اعتراض به هنجار‌های جا افتاده در اجتماع تبدیل شد و جنبه طنز پیدا کرد. کاربرد امروزی ترول‌ها را هم که خودتان به خوبی می‌بینید و حتی می‌توانید با پیشنهاد ویژه ما خودتان هم با کمک ترول‌ها کمی شیطنت کنید.

غول‌هی خنگ اما مرگبار

ترول‌هایی که توسط جی‌.آر.آر تالکین به تصویر کشیده شده‌اند به هیچ عنوان شبیه این تصویر‌هایی نیستند که در اینترنت می‌بینید. تنها یک یا دو وجه اشتراک بین آنهایی که در سه گانه ارباب حلقه‌ها و کتاب‌ هابیت آمده با این ترول‌های مجازی وجود دارد که یکی از آنها این است که هر دو بامزه‌اند و دوست دارند خود را بانمک جلوه دهند. شباهت دوم این است که هر دو از تکه پاره کردن حریفانشان لذت می‌برند اما ترول‌های اینترنتی با کلمات دست به این کار می‌زنند و ترول‌های ساخت دست تالکین با قدرت و زور بازوشان.

در اوایل کتاب «هابیت» جایی هست که «بیلبو بگینز» و «دورف»‌ها در بخشی از جنگل به گیر سه ترول سنگی می‌افتند که آنها را زندانی کرده و قصد خوردنشان را دارند. تالکین در همانجا کد‌های شناسایی این غول‌ها را برملا می‌کند. آنها علاوه بر اینکه گوشت تازه بره دوست دارند، از کباب دورف و هابیت هم نمی‌گذرند. ترول‌های سنگی تنها ترول‌های موجود در مجموعه کتاب‌های تالکین نیستند. در اواسط همین کتاب با ترول‌های کوهستانی آشنا می‌شویم که می‌توانند صخره‌های بزرگی را بلند کرده و به سمت دشمنانشان پرتاپ کنند. در ارباب حلقه‌ها و قسمت یاران حلقه هم با ترول‌های غار‌نشین روبه‌رو می‌شویم که خوی وحشی‌گیری آنها به مراتب بیشتر از بقیه گونه‌های ترول‌های تپه‌ای و برفی اشاره کرد  هرچه هست وجه تشابه‌ این ترول‌های سرزمین میانه در وحشیگری و ذهن بودنشان است و اینکه می‌شود با کمی درایت به حساب‌شان رسید.
7pic بازدید : 264 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

پرحرف‌ترین کاربران تلفن همراه!

نتایج تحقیقات سازمان مخابرات انگلیس در کشورهای گروه هفت نشان می‌دهد که ایتالیایی‌ها با ۹۷ میلیارد دقیقه مکالمه با موبایل پرحرف‌ترین کاربران تلفن همراه هستند.

 

 

به گزارش «تهران امروز»، ‌آلمانی‌ها در اروپا بیشترین دلبستگی را به تلفن‌های ثابت قدیمی دارند...

 

محمدرضا امیری بازدید : 384 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

آغاز ماجرا

بامداد روز شنبه بود که هواپیمای خطوط هوایی مالزی با ۲۳۹ سرنشین در مسیر کوالالامپور به پکن ناپدید شد. به گزارش "نیویورکر"، سرنشینان این هواپیمای بوئینگ ۷۷۷ از چهارده ملیت مختلف بودند.

"نیویرکر" می‌افزاید: بیشتر مسافران این هواپیما چینی هستند. خانواده‌های این افراد در پکن منتظر هستند، از این که اطلاعات کافی در این زمینه در اختیارشان گذاشته نمی‌شود ابراز خشم کرده‌اند. حال اینکه در واقع خبری از سرنوشت این هواپیمای مسافربری در دست نیست.


معمای هواپیمای گمشده مالزی و حاشیه های سیاسی آن


153 مسافر این هواپیما چینی، 38 نفر مالزیایی، 12 نفر اندونزیایی، 7 نفر استرالیایی، 3 نفر فرانسوی، 4 نفر آمریکایی، 2 نفر نیوزیلندی، 2 نفر اوکراینی و بقیه از کشورهای روسیه، ایتالیا، تایوان، هلند و اتریش بودند.

پیش از این گفته شده بود احتمال دارد هواپیما در آسمان متلاشی شده باشد. به خانواده‌های ۲۳۹ مسافر هواپیما هم گفته شده خود را برای "بدترین" اتفاق آماده کنند.

 

ولی... با بررسی های بیشتر....(در ادامه مطلب)

 

 

محمدرضا امیری بازدید : 235 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

 

یه سوال فنی…به بچه ی جوجه تیغی چی میگن؟

جوجه جوجه تیغی؟توله جوجه تیغی؟جوجه تیغاله(گوساله،بزغاله…) !

.

.

.

خداییش خیلی حال میده ها

فامیلیت صالح باشه

بعد اسم بچه ات رو بزاری ساحل

ملت دچار خود درگیری میشن !

.

.

.

اگه یه روز صبح از خواب بیدار شدی دیدی همه با لبخند نگات میکنن

بدون که تو خواب حسابی ویالن زدی !

.

.

.

دقت کردین اونایی که میخوان برن دندون پزشکی

۶-۷ برابر از قبل بیشتر مسواک میزنن که نشون بدن دندوناشون تمیزه !؟

محمدرضا امیری بازدید : 456 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

 

یارو زبونش می‌گرفته،

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

 

بقیه ادامه مطلب

محمدرضا امیری بازدید : 252 سه شنبه 16 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن !

 

بعد از انجام این کار دور هم جمع شدن ، زن فرانسوی گفت : به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی ، نه اتو و نه . . . خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم .
خودت یه فکری بکن من که دیگه نیستم یعنی بریدم !
روز بعد خبری نشد ، روز بعدش هم همینطور .
روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست کرده بود و آورد تو رختخواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتی بیدار شدم رفته بود . 

 

زن انگلیسی گفت : من هم مثل فرانسوی همونا را گفتم و رفتم کنار .
روز اول و دوم خبری نشد ولی روز سوم دیدم شوهرم لیست خرید و کاملا تهیه کرده بود ، خونه رو تمیز کرد و گفت کاری نداری عزیزم منو بوسید و رفت .

 

 

زن ایرانی گفت : من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم !
اما روز اول چیزی ندیدم !
روز دوم هم چیزی ندیدم !
روز سوم هم چیزی ندیدم !
شکر خدا روز چهارم یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم !

محمدرضا امیری بازدید : 276 دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

 

برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ……  ویکتور هوگو

.

.

.

من نمیگویم هرگز نباید در نگاه اول عاشق شد اما اعتقاد دارم باید بار دوم هم نگاه کرد.  ویکتور هوگو

.

.

.

در زندگی یک مرد ۲ روز ارزش دارد : روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد. ویکتور هوگو

.
.

.

خوشبخت کسی است که به یکی از دو چیز دسترسی دارد : یا کتابهای خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند. ویکتور هوگو

.

.

.

هرگز در میان موجودات مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده کرکس نمیشود. این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست جز آدمیان. ویکتور هوگو

.
.

.

تمام جهنم در یک کلمه وجود دارد:تنهایی. ویکتور هوگو

.

.

.

خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگویم، هزاران جلد کتاب می شود ولی آنچه در دل دارم یک جمله بیش نیست. ویکتور هوگو

.

.

.

کینه و تنفر را به کسانی واگذار کنید که نمی توانند دوست بدارند. ویکتور هوگو

محمدرضا امیری بازدید : 229 دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

اینایی که می گن پول خوشبختی نمیاره
آقا بیاید و منو بدبخت کنید
اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم
نامردم اگه اعتراضی کنم :|
.
.
.
خونه دوستم همه چیش هوشمنده
از تنظیم دمای خونه گرفته تا تنظیم نور
بعد تنها هوشمندی خونه ما اینه که
لامپ دستشویی رو روشن کنی،هواکش هم روشن میشه :)
.
.
.
ﻫﺮﭼﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺸﻨﮕﻪ , ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺴﺮ ﻗﺸﻨﮕﻪ …
ﻫﺮﭼﯽ ﭘﺴﺮ ﻣﺸﻨﮕﻪ , ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺸﻨﮕﻪ …
ﺧﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﻭﺿﯿﻪ ؟؟
ﭼﺮﺍ ﻣﺎ ﻗﺸﻨﮕﺎ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ؟؟!!
.
.
.
متاسفانه هر سیب زمینی سرخ کرده ای بالاخره تموم میشه،
هرچقدم که یواش بخورینش!
اینا سختیای زندگیه :|
.
.
.
مورد داشتیم دختره با قیافه بدون آرایش رفته پلیس ۱۰+ برای گواهینامش ،
بردنش سربازی :lol:
.
.
.
تاثیری که دختر همسایه ی پشت شیشه بر بازی فوتبال بچه های محل داشت
قراردادهای میلیاردی روی بازیکنای استقلال پرسپولیس نداشت :D
.
.
.
یه ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﻧﻘﺪ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭ ﺑﻮﺩ
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﻟﮑﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻪ!
ﺍﻻﻥ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺁﺭﻧﺞ ﻣﯿﺪﻥ ﺑﺎﻻ
ﻫﻤﻪ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ولی ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ :|

محمدرضا امیری بازدید : 264 یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

به نام خدا

سلام عرض می کنم خدمت شما همراهان همیشگی هزارویک چیز:

امروز آموزش قرار دادن ریش در فتوشاپ رو آماده کردم

اول از همه بگم اگه بازم از این آموزشها می خواین، باید نظر بزارید!!

یه نکتم بگم هرگونه کپی برداری حتی با منبع هم حرامه

عکس اولیه شما بدین شکل است که می تونید دانلود کنید:

((برای بزرگنمایی کلیک کنید))

برای مرحله نخست پس از ایجاد لایه جدید با ابزار براش محل مورد نظر رو رنگ میکنیم(همانند شکل)

((برای بزرگنمایی کلیک کنید))

سپس از پنجره Filter گزینه noise و سپس add noise رو انتخاب میکنیم و تنظیمات را مانند شکل انجام می دهیم:

 

((برای بزرگنمایی کلیک کنید))

و سپس از کادر مشخص شده گزینه hard light را انتخاب میکنیم:
و برای مرحله آخر، از گزنه image در منو، گزینه adjustments گزینه curves را انتخاب می کنیم:
آموزش به پایان رسید عکس نهایی شما بدین شکل میباشد:
 
نکته این آموزش کاملا اختصاصی میباشد.هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع حرام و پیگرد قانونی دارد
7pic بازدید : 271 شنبه 13 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

مورد داشتیم جدید و خنده دار 93

سلام موردداشتیم های جدید و خنده دار 1393 رو براتون آماده کردم

==========================================

مورد داشتیم پسره به خاطر فوت اقوامش تا ۴۰روز به ابروهاش دست نزده...

بقیه در ادامه مطلب...

محمدرضا امیری بازدید : 262 پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

سلام امروز براتون یک فیلم آموزشی آوردم که با این فیلم که خیلی هم ساده هست، می توانید با یکی دیگر از ابزار آلات نرم افزار محبوب فتوشاپ آشنا شوید.

همانطور که در عکس بالا میبینید،ما این ماشین رو که به رنگ قرمز هست، به رنگ آبی در آوردیم.

*:حتما میپرسید چرا لینک دانلود نداریم؟؟ 

تا وقتی که فیلم در آپارات باشه، کسی نمیاد همون فیلمو دانلود کنه!!

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
تولد وبلاگــم : 30 / 05 / 1392
جهت حمایت از ما بنر مارا در وب خود قرار دهید
===================
از من به شما نصیحت: کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه بیشتر از همه تنهاست اون رو تنها نذارید چون هیچوقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره ...
================
در نظر سنجی شرکت کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چگونه با این وبلاگ اشنا شدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 158
  • کل نظرات : 199
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 123
  • آی پی امروز : 58
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 99
  • باردید دیروز : 152
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,326
  • بازدید ماه : 3,136
  • بازدید سال : 23,209
  • بازدید کلی : 201,863